هیولا سیگاری روشن کرد به شب خیره شد و فکر کرد پروانه ای که آمده بود دلیل هیچ چیز نیست تلویزیون کوچکش را روشن کرد ولی به اعماق شب خیره شد توی سرش صدای پروانه می آمد با خودش گفت وقتش رسیده و به این فکر کرد که نمی داند وقت چه ...
ضمنا بنده تا موقعی که اینجا لینک باشم ، لینک ات رو ور نمی دارم ، اگه هم این جام چون مطالبی اینجا هست که شعور احمقی مثل تو بهش نمی رسه حتی اگه از استفراغات ادبی خودت باشه زمان خایمالی بنده به جهت جلب توجه سایر ابنا بشر و تمرکز روی دانسته های اجدادی ام گذشته من با بطالت پدرم هرگز،بیعت نمی کنم اینو گوشه دفترچه ی آزمایشگاهت بنویس قرتی
ضمنا بنده تا موقعی که اینجا لینک باشم ، لینک ات رو ور نمی دارم ، اگه هم این جام چون مطالبی اینجا هست که شعور احمقی مثل تو بهش نمی رسه حتی اگه از استفراغات ادبی خودت باشه
زمان خایمالی بنده به جهت جلب توجه سایر ابنا بشر و تمرکز روی دانسته های اجدادی ام گذشته
من با بطالت پدرم هرگز،بیعت نمی کنم
اینو گوشه دفترچه ی آزمایشگاهت بنویس قرتی
وقت پوچی!
وقتی که آینه
برای چشمهایت سیب چید
از شاخه افتادم