...::مزخرفات بین دو سیگار::...

مردی که روبروی تو سیگار می کشد/باحلقه های دود دورخودش دار می کشد

...::مزخرفات بین دو سیگار::...

مردی که روبروی تو سیگار می کشد/باحلقه های دود دورخودش دار می کشد

.

برای دوست علی:
 

 

چشم... 

برای آخرین هوسهای یک حوا

برای آخرین هوسهای یک حوا: 

  

 

پستانهای جهانم را
روی هم می گذارم
و گوشواره های کوچک را
با زیان و کمی دست ترکیب می کنم
و تنت را
می گذارم کنار دستهام
من درمان خواهم شد
دکتر دروغ می گوید
من
درمان خواهم شد...

.............

 (1)

 تازه سال بود آسمان
آدم هنوز به دنیا نیامده بود
من نبودم
و از زمانی که به دنیا آمدم به بعد
دنیا دیگر
تا ابد ادامه خواهد داشت...

 ...........................................

 (2)

 دستارش را کشید روی صورتش.گفت: "آدم درخت است،دنیا باد.باد کارش وزیدن است،آدم کارش لرزیدن" و لرزید و ما هم....

.........................................  

(3)

راستش عزیزم
تخته سنگ شما
آبشار من را

راستش خانوم
لای چرخدنده های
ساعتتان
حشرات احساسم

و جیپ های شما
از دو سوی
ویتنامی من را
پاره کرده اند

بمب شما
من را سوزاند

شعرم
برهنه شد
توی جاده
دوان دوان
دوید بسویم
هلپ!!!

راستش خانوم
شوما
از زمین و هوا
حمله کرده بودید
با خوشه های فجیع
ناپالم
و با رگبار
روشن مسلسل
و اشکهای بی دلیل شما
من را
غرق نموده است
جنازه ام را کجا می برید
جسارت است اما
جنازه را کجا می بری کثافت؟

داستانک

بر سر صخره نشسته بود.دریایی خروشان بر زیر پایش. 

پرسیدم:"دلیلی بگو تا زنده بمانم؟"  

گفت:"سئوال خوبی پرسیدی. واقعا سئوال خوبی پرسیدی" خودش را از سر صخره رها کرد ....

از یادداشتهای ملوانی که اشتباهی به نرده کشتی تکیه داده بود ...

خواب نمی بینم
این اتفاق طولانی
می افتد
می افتد
و می افتد
فرو می روم توی
سنگ
مثل مرجانی
که مردابی
می روم
توی تاریکی
آسمان اینجا سرد است
توی دریاها
عکسهای خودم را
می بینم
برف می بارد
تاریکی است
توی تاریکی برف می بارد...
 

 

 

           "از یادداشتهای ملوانی که اشتباهی به نرده کشتی تکیه داده بود و سالهاست به عمق دریاچه می رود"

یادآوری وظایف یک کرم ...

وظیفه داری که دوستش داشته باشی
زیرا برای تو می نویسم
وظیفه داری بخوانی
این مهم است
این دانه دانه های کلمه
مثل موریانه های درشت پر دار
از هیکلت
می روند بالا
و لای سینه هایت
تخم می گذارند
بزرگ می شوند
کرمهای بزرگ
روی پستانت
که از تو بالا می روند و می ریزند
کلمه های من
در توست
سر به دنبالت
نمی توانی فرار کنی
حرفهای من
پشت هر کوچه ای
به دنبالت می آیند
توی پیژامه دوست پسرهایت که دست کنی
حرفهای من می آید توی دستت
وقتی تنها
میروی حمام
لیف حمامت
من هستم
یا وقتی
خسته درس می خوانی
شعرهای من
همه جا دنبالت هستند
به تو می گویند:
"یادش بخیر عجب دیوانه ای بود"

آخرش...

آخرش در
صدای کفش یک پایی
پروانه می شوم
آخرش پروانه می شوم ...

"انتخابی از فرهنگ لغات واقعی حرف ش"

شورت : تکه پارچه خوشبویی است که زنها آنجایشان را با آن می پوشانند
شراب : چیز خوشمزه ایست
شمشیر : با آن آدم کشته می شود
شیر : آدم را یاد پستان  می اندازد
شکار : شدنش بیشتر از کردنش لذت دارد
شمارش : بی معنی است دنیا پایان ندارد

فرهاد نامه

پلنگها
توی کوه فریاد می زنند
فرهاد از
پلنگها نمی ترسد
فرهاد از این می ترسد
که داستان تمام شود
و یک نامردی
روزی
همانطور
الکی بگوید
شیرین مرده ...

حکایت

و زمزمه کرد: "باد" باد آمد و از سکوتها گذشت و بر فراز شد و زمزمه کرد: "آب" و باران بارید،فهمید که مستجاب الدعوه شده. گفت: "آنجلینا جولی با پستانی کمی بزرگتر" و در دوردست فرشته ها را می دید که به انگشت وسط ورا اشاره می نمودند و ندانست که آن به چه معنی است...

کوهنوردی اجنه تا پاسی از شب...

خواب اجنه
تا پاسی از شب
دست از سرم بر نمی دارد
مهتاب خوابیده
خواب دریا را می بیند
شب مثل گربه آمده کم کم
ستاره را خورده
هیچ خط خاصی
بین دشت و دریا
بین آسمان و کوه
بین کوه و زمین
یا من و تو نیست
من و تو
در همیم
تنها خطوط تو
مرا
از نبودنم
جدا می سازد
شمع را دوباره روشن کن
می خواهم دوباره خودم باشم
تو هم باشی...