بگویید
مهتاب یاد من نیفتد.
شبها
توی سوراخم می خوابم
و صبح ها کنار چاه کوچک
میروم به دنبال پروانه
به خورشید بگویید دنبال من نباشد
اکثرا در سایه ها
تنها هستم
به جست و خیز
باد و برگها نگاه می کنم
دلم را خوش می کنم
که هنوز پاییز است
که هنوز فرصت هست...
پاییز با برگ های زرد آمد.
تا یادم باشد دیگر هیچ وقت برایت از دلتنگی هایم نگویم ...
اما افسوس که تمام آفرینش فضول! خلق شده تا همیشه یکی باشد که به کارت کار داشته باشد!