من ساکت بودمخدا هم ساکت بودهیچ کس نمی خندیدوهمه چیزدر سکوت مضاعف گذشت...
سکوت مضاعف!چه احساس خوبی
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟اما افسوس...هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره.آری با تو هستم...با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است؟!
عشق من کشیدن سیگار بعد از یک وعده خوردن غذای چرب وچیل
و من سیگاری روشن کردمخدا هم درختی آتش زد،و هردو با هم از دودشان لذت بردیم
سکوت سرشار از نا گفته هاست!
سکوت مضاعف!چه احساس خوبی
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟
اما افسوس...
هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره.
آری با تو هستم...
با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است؟!
عشق من کشیدن سیگار بعد از یک وعده خوردن غذای چرب وچیل
و من سیگاری روشن کردم
خدا هم درختی آتش زد،
و هردو با هم از دودشان لذت بردیم
سکوت سرشار از نا گفته هاست!