خواب دیدم که می دویدم توی یک دشت خیلی دور .همانجور که گاهی خسرو را خواب می بینم.
خواب دیدم تمام کوههای دنیا را دویده ام و برگ تمام درختهای دنیا را دست کشیده ام.
خواب دیدم رفته ام برزیل و خیلی خوب رقصیده ام و تمام مردم دنیا و تمام دخترها توی کف من بوده اند.
خواب دیدم که پرواز می کنم توی رنگهای آبی آسمانی و توی نورهای نارنجی روشن.
خواب دیدم از جنازه رتیل پروانه ای در آمده...
باد جنازه رتیل را روی سنگ و زیر خورشید تکان می داد...
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی داری خوشحال می شم به من هم سر بزنی
خداحافظ
خوابم عجب مقوله ی عجیبیه!بعضی وقتا یه جور توهمه برای رسیدن به تمام آرزوها و یا بهتر بگم عقده هایی که داشتیم و داریم و خواهیم داشت.
بعضی موقع ها آدم چه چیزا که نمی بینه......!!!!