گفتم: "مردم پای کوه برایت باقلوا آورده اند"
گفت: "شیرینی خوب است. شیرینی آدم را یاد شیرین می اندازد."
همه اش را هپل کرد و حتی یکی را به من نداد...
.......................................................................................
بیستون دارد
توی سینه فرهاد
اتفاق می افتد
چیزی هنوز در
سینه اش می کوبد
تق تق
تا وقت خاموشی ...
نوش جونش ...
خدا به هر کسی شیرینها و شیرینی ها نمیده
به کسی میده که قدرشونو بدونه و صد البته طریقه ی مصرف.
هی.. تو یه دیونه ای .. می دونم که خوشحالت می کنه
آقا یا خانم سیگار چی!
سلام
از وبلاگ محمد خدمت رسیدم اونجا کامنت گذاشته بودید
دردنیائی که هر کس نظر خودش را ته دانش ومعرفت میدونه برام جالبه کسی مثل شما حرفهای خودشو مزخرفات بخونه معتقدم شما باید از مزخرفات بسیار رنج برده باشید تا به این نتیجه رسیده باشید
به هر حال نوع نگاه متفاوتتون به وبلکنویسی واصولا زندگی رو دوست دارم همچنان که محمد رد ودوست دارم با اون همه اعتراض
به دیدنم بیا واگه دوست داشتی بنویس تا به هم لینک بدیم
باادب واحترام