می گوید:نمی ترسد آقا
دلش بزرگ است
کفش ساتن می پوشد و
کیف آبی
می رود خیابان
با مردهای غریبه لاس می زند
اسمش خورشید است
خورشید خواستگار نمی خواهد
هیچ وقت از باد نترسیده
می گوید:
ترشیدن افتخار دخترهاست...
محشر بود.
محشر بود.